آقای خامنهای در ابتدا با خوش و بش جلسه را آغاز کردند و خطاب به بنده گفتند، شما اِز کجا آمدهاید؟ منظور ایشان لهجه بنده بود که متوجه شده بودند، اهل نجفآباد هستم! این شروع خوبی بود که باعث شد مطالب را خودمانیتر شروع کنیم.
به گزارش فارس ، سردار شهید «غلامرضا صالحی» متولد سال 1337 در نجف آباد اصفهان، در سال 1366 به عنوان جانشین لشکر 27 محمد رسول الله(صلوات الله علیه) منصوب شد؛ سابقه حضور او در جبههها به نخستین روزهای جنگ باز میگردد؛ وی تا آخرین روزهای مقاومت در جبهه حضور داشت تا اینکه در 22 تیرماه 67 در تنگه ابوقریب به شهادت رسید.
غلامرضا صالحی از معدود فرماندهانی بوده که دارای یادداشتهای روزانه است؛ آن چه خواهید خواند، یادداشت روزانه شهید صالحی در چهارشنبه شانزدهم مرداد سال 1365 است که وی جلسه خودمانی با رهبر معظم انقلاب و گرفتن هدیهای از ایشان را روایت میکند.
***
صبح زود، به اتفاق برادران ایزدی و کاوه، از منطقه توسط هلیکوپتر به ارومیه آمدیم. قرار بود ساعت ده و نیم صبح خدمت آقای [آیتالله] خامنهای برسیم، ولی به علت تأخیر هواپیما، در ساعت 12 ظهر به اتفاق برادران، سنجقی، افشار، هدایت و کاوه در دفتر رئیسجمهور خدمت ایشان رسیدیم.
پس از احوالپرسی، نقشه و کالک منطقه را باز کردیم و دور آن نشستیم. ابتدا آقای [آیتالله] خامنهای فرمودند: «من از ساعت ده و نیم منتظر شما بودم، ولی فعلاً به علت خستگی و کمی وقت و با رسیدن وقت نماز، مطالب خود را به طور خلاصه و جمعبندیشده در مدت پانزده تا بیست دقیقه بیان کنید». سپس طبق قرار قبلی، شروع به صحبت کردم. سخنان خود را با ارائه گزارش آنچه که از ابتدای عملیات سیدکان بود، شروع کردم؛
1ـ کارهایی که قبلاً سپاه انجام داده بود. (شناسایی و امور مهندسی)
2ـ وضعیت دشمن قبل از عملیات و مواضع و خطوط پدافندی آن.
3ـ طرح عملیات و نواقص آن.
4ـ استعداد و توان یگانهای عملکننده در منطقه.
5ـ نحوه اجرای عملیات و نارسایی و ناتوانیهای قرارگاه و یگانهای موجود در منطقه.
6ـ وضعیت فعلی ما و دشمن در منطقه.
پس از نیم ساعت که صحبت کردم، آقای خامنهای فرمودند: «شما مطالب مهمی را مطرح کردید و لازم به شنیدن بیشتر است. برایم سؤالاتی پیش آمده و لازم است که یک ساعت دیگر صحبت داشته باشیم؛ فعلاً نماز را بخوانیم و شما ساعت پنج و نیم تا شش و نیم عصر بیایید تا بیشتر صحبت کنیم.
دوباره ساعت پنج و نیم عصر در دفتر کار آقای خامنهای حاضر شدیم. ابتدا ایشان با خوش و بش، جلسه را آغاز کردند. خطاب به بنده گفتند، شما اِز کجا آمدهاید؟ (منظور ایشان لهجه بنده بود که متوجه شده بودند اهل نجفآباد هستم!)؛ این شروع خوبی بود که باعث شد مطالب را خودمانیتر شروع کنیم.
بنده در ادامه صحبتهای قبلی خود، مطالب را بازتر شروع کردم و سعی کردم تا وضعیت و شرایط نیروها و یگانها را برای ایشان هر چه بیشتر توضیح دهم تا در جریان جزئیات فعالیت سپاه و ارتش قرار گیرند و در ادامه گفتم که یگانهای رزمی ما باید صددرصد متعهد و با ایمان باشند یا نظم آهنین داشته باشند.
ذکر مسائل نشان میداد که کاملاً مورد توجه و تأیید آقای خامنهای قرار گرفته و حتی در بعضی موارد برای ایشان تازگی داشت. سپس در رابطه با ادامه عملیات [عملیات قادر] نظر خواستند، که عرض کردم برای ادامه عملیات عموماً دو مسأله را درنظر میگیریم؛ یکی توان و کارایی یگانها و دوم، توان و قدرت قرارگاه عملکننده برای ادامه عملیات، این قرارگاه به هیچ عنوان قادر نبوده و یگانهای فعلی هم کم و ضعیف هستند. این صحبت حدود یک ساعت طول کشید.
سپس آقای خامنهای از برادر کاوه خواستند که ایشان هم گزارشی از نحوه عملیات و چگونگی هماهنگی با ارتش را بیان کند. به طور کلی گزارش ایشان هم قانعکننده بود. در پایان، آقای خامنهای، به عنوان هدیه، قرآن شخصی خود را امضاء کردند و به بنده هدیه دادند.