سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفاع مقدس
منوی اصلی
مطالب پیشین
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
همسنگران
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 86
  • بازدید دیروز : 134
  • کل بازدید : 940873
  • تعداد کل یاد داشت ها : 570
  • آخرین بازدید : 103/2/7    ساعت : 2:21 ع
درباره ما
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
شهدا ، امام خامنه ای ، مقاله ، مداحی ، امام خمینی(ره) ، شهید ، دفاع مقدس ، رهبری ، آمریکا ، اسلام ، تفحص ، ایران ، داعش ، فتنه ، قم ، قوطی ، لبنان ، لبنانی ، م.ه ، مانیفیست ، مبارزه ، محمد جواد مظاهری ، محمد شهبازی ، مهدی ، موسوی ، میلیتاریسم ، ناتو ، نهضت ، نیروی قدس ، هیتلر ، ولایت ، کربلا ، کیهان ، مدافع حرم ، مذاکره ، مذهب ، مردم ، مرگ ، مغنیه ، فقه ، فقه حکومتی ، قاسم سلیمانی ، دبیرستان ، دفاع ، شهدا همدان ، شهید خرازی ، شهید زنده ، شهید مهدی نوروزی ، شهیدان ، شیطان بزرگ ، صدام ، ظلم ، عاشورا ، عراق ، علی چیت سازیان ، بسیجی ، پناهگاه ، پهلوی ، تجاوز ، دهه فجر ، دولت ، دکترین ، رزمنده ، روحانیت ، زفراندوم ، ژنرال ، سامرا ، سپاه ، ستار ابراهیمی ، سردار الله دادی ، سنگر ، سید حسن نصر الله ، شاه ، شبکه ، شعر ، شهادت ، جبهه ، جملات ، جنگ ، جهاد ، جهاد مغنیه ، جهانی ، حاج قاسم سلیمانی ، حبیب الله مظاهری ، حرم ، حزب الله ، حسن البکر ، حسن عباسی ، حسن مرادی ، حوزه ، حکومت ، خراسان ، خیانت ، اسلاید ، القاعده ، المنار ، امام حسن ، امام حسین ، آیزن هاور ، استراتژیک ، اسرائیل ، امام6 ، انقلاب ، انگلیس ، امام خمینی ، 9 دی ، آب ، آقازاده ،
چهارشنبه 89/11/13 12:24 ع

باز دلم غرق جنون می شود / از در میخانه برون می شود

     

 تا به لبم ذکر علی جا گرفت/ لاف ولایت زد و معنا گرفت

 

 من به علی تا به خدا می رسم/ اوست کَسَم، با همه من بی کَسَم

 

 دست نبی در شعف و شور بود / خمّ غدیر همچو کُه طور بود

  ادامه مطلب...



      
چهارشنبه 89/11/13 12:23 ع

جواد محدثی
برخیز، که فجر انقلاب است امروز
بیگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا، نقش بر آب است امروز
فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت از افق سرزده است
«والفجر» که سوگند خدای ازلی است
روشنگر حقی است که با «آل‌علی» است
این سوره به گفته امام صادق
مشهور به سوره «حسین‌بن‌علی» است
شب رفت و سرود فجر، آهنگین است
از خون شهید، فجر ما رنگین است
این ملت قهرمان و آگاه و رشید
ثابت قدم است و قاطع و سنگین است
شب طی شد و روز روشن از راه رسید
خورشید امید شرق، از غرب دمید
عیسای زمان، راز زمین، «روح خدا»
در کالبد مرده، دمی تازه دمید
این نهضت حق، که خلق ما برپا کرد
نه شرقی‌و غربی است، نه سرخ است و نه زرد
در وسعت و عمق و شور و یک‌پارچگی
زیباتر از این نمی‌توان پیدا کرد
جان‌های جهانیان به لب آمده است
جان در پی حق، داوطلب آمده است
جمهوری اسلامی ما در این قرن
فجری است که در ظلمت شب آمده است
بر ملت تازه رَسته از دام و کمند
آن بردگی گذشته، یارب مپسند
این در که به‌روی ما گشودی از مهر
بار دگر از قهر، خدایا تو مبند
منبع: راسخون





      
چهارشنبه 89/11/13 12:23 ع

محمد رضا یاسری (چمن)
یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود
و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود
یاد باد آن دل تپیدن‏های مشتاقان یار
و آن عجب نقشی که آن زیبانگار آورده بود
عشق ما صد رشته جان در لعل نوشش بسته بود
حسن او صد چشم دل، آیینه‏وار آورده بود
از گلستان شهیدان تا به مهرآباد عشق
موج دریای زمان، چشم انتظار آورده بود
منکران گفتند با یک گل نمی‏گردد بهار
لیک ما دیدیم، یک گل صد بهار آورده بود
شب‏پرستان را به کار خویش حیران کرده بود
آفتاب ما که صبحی بی‏غبار آورده بود
«ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود»
کان چنان، باغ محبت گل به بار آورده بود
در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق
در «چمن» هر گوشه‏ای را، صد هَزار آورده بود
منبع: راسخون





      
شنبه 89/11/9 7:46 ص

راویان بر ما روایت می کنند

خاصه تبلیغ ولایت می کنند

از ولایت زاده شد حرف نخست

نادرستی ها ز حرفش شد درست

از ولایت خلق شد شکر و سپاس

چون ولایت هست، هستی را اساس

از ولایت آب و گل آدم شده

خاتمیت ختم بر خاتم شده

از ولایت زهر شکّر می شود

نیش نوش و قطره گوهر می شود

  ادامه مطلب...



      
دوشنبه 89/11/4 6:55 ع

چنان به داد سخن دخت مرتضی برخاست

که بر قضاوت آن ختم الانبیا برخاست

به شهر کوفه چنان خطبه خواند دخت علی

که آه از دل کوفی بی وفا برخاست

صدای شههه ی اسبان به سینه شد خاموش

چو بانگ اسکتو ز نای نینوا برخاست

سیاه روی شما باد ای علی کش ها

که از جنایتتان سنگ بر نوا بر خاست

حسین فاطمه را تشنه لب چرا کشتید

که غمم به ماتم او دیده پر بکا برخاست

به خلد دیده آدم بسان ابر گریست

که ناله از دل حوا از این عزا برخاست

ز موج نهضت طوفان کربلا طوفان

ز اشک نوح نبی در بر بلا برخاست

به دشت کرببلا صد ز پیچ قربان شد

که صد خلیل به تجلیل این منا برخاست

توان ز پیکر موسی گرفت روز عطش

که وقت خواستن از جای با عصا برخاست

مسیح نعره زد و مریم از نفس افتاد

چو زنگ قافله ی دشت کربلا برخاست

کسوف شمس برآمد به وسعت تاریخ

سر حسین علی روی نیزه تا برخاست

صدای العطش کودکان کنار فرات

بر آسمان به ندای خدا خدا برخاست

ز میزبانیتان میهمان به خون غلتید

که خضر تشنه ز سرچشمه بقا برخاست

به حلق نازک اصغر زکینه تیر زدی

که روز حشر خدایش به خونبها برخاست

جنایتی به فراخی آسمان کردی

که ناله از در و دیوار بر هوا برخاست

صدای زجه و شیون ز خطبه ی زینب

به شهر کوفه ز توصیف ماجرا برخاست

هر آنکه خطبه ی او را شنید با خود گفت

صدا صدای علی بود در فضا برخاست

زنده یاد ژولیده نیشابوری





      

ای یادگار کرب و بلا رهبر عزیز!

یک جرعه هم به جام دل مبتلا بریز

 

قربان یک نگاه شما جان عاشقان

هستید با شکسته دلان صاف و مهربان

 

بعد از امام بیرق خورشید روی دوش

مانند جدتان پی جوش و پر از خروش

 

وقتی محرم ‌است شما غم گرفته‌اید

اندوهگین و غمزده‌ ماتم گرفته‌اید

 

در سوگ جدتان شده عالم سیاهپوش

ساکت قناری است و قمری پر از خروش

 

 

ای رهبر! ای ولی زمان عاشقیم ما

دلدادگان به شاه شهیدان کربلا

  ادامه مطلب...



      
چهارشنبه 89/10/29 7:15 ع

دولت آن نیست که فرمانبر اغیار شود

دولت آن است که با ملت خود یار شود

دولت آن نیست که کاخ ستم آباد کند

خون ملت خورد و غبغبه بر باد کند

دولت آن است که با جامعه همدرد بود

مرد میدان عمل وقت عملکرد بود

دولت آن نیست که بیدادگری پیشه کند

خون ملت ز بر حادثه در شیشه کند

دولت آن است که با ملّت خود می جوشد

سر یک سفره می از جام قضا می نوشد

دولت آن نیست که با غرب هماهنگ شود

دشمن توسعه مکتب و فرهنگ شود

دولت آن است که در خط ولایت باشد

سمبل بندگی و نور هدایت باشد

 

ادامه مطلب...



      

 

راویان بر ما روایت می کنند

خاصه تبلیغ ولایت می کنند

از ولایت زاده شد حرف نخست

نادرستی ها ز حرفش شد درست

از ولایت خلق شد شکر و سپاس

چون ولایت هست، هستی را اساس

از ولایت آب و گل آدم شده

خاتمیت ختم بر خاتم شده

از ولایت زهر شکّر می شود

نیش نوش و قطره گوهر می شود

از ولایت سنگ گردد درّ ناب

ذرّه بنشیند به جای آفتاب

قبل از آدم شد ولایت منجلی

در لباس نور با اسم علی

چون ولایت بر علی دارد خدا

این ولایت را علی دارد به ما

 

ادامه مطلب...


برچسب ها : امام خامنه ای  ,


      
شنبه 89/10/11 11:51 ص

در دل شب، این شب متروک و سرد
این شبِ لبریزِ غزل‌های درد
این شب آشفته نامهربان
این شب دل مرده‌ی بی‌ناگهان
با دلی آزرده و پایی به گِل
حسرت شمشیر شهادت به دل
همدم اندوه و سکوت و غمم
چشمِ پر از حسرت صد ماتمم
آنکه توانست و به تو دل نداد
دل به چراغِ شب ِ محفل نداد
قصه‌ی مجنون و بیابان نکرد
رو به ره مشهدِ « چمران » نکرد
همدم « همّت » نشد و بازگشت


ادامه مطلب...



      

گفتم 9 دی نزدیکه منم چند تا از اون شعر ها و کلا فایل های مربوط به 1388 رو بگذارم

باز در فصل خزان، موسم چیدن آمد  

  

باز در فصل خزان، موسم چیدن آمد

خبر آمد، خبر سرخ رسیدن آمد

 سیب ها باخبر از واقعه بر خاک افتاد

و بسی ولوله در خاطر افلاک افتاد

 

خبر از یار عزیزی است که برگشت، رسید

فتنه در شهر به پا شد، خبر از دشت رسید

 خبر از دشت، خبر دشت دل مردان شد

باز هم بی خبری، قسمت بی دردان شد

 تا که نامرد به نامرد شکایت می برد

دل مردان خدا بوی شهادت می برد

 قفل زد فتنه بسی تا که کلیدی آمد

باز از قریه سوی شهر شهیدی آمد

 شهر در فتنه ، گروهی پی زر می رفتند

برخی البته در این فتنه هدر می رفتند

 فتنه در شهر، چو دیوی همه سو می بلعید

هر چه کِشتیم به صد دلهره، او می بلعید

 

چند وامانده، حدیث نرسیدن خواندند

کورها خطبه ی تردید و ندیدن خواندند

 چه امامی که قبایش نجس از بول پسر

نوح شد غرقه در این غائله از هول پسر

 چند وامانده در اقصای تن خود ماندند

و گرفتار سر زلف من خود ماندند

 شکم از خطبه نمی کرد بس و محکم بود

هر چه می گفت شکم از هنر خود کم بود

 ماهواری سر میمون صفتان را می برد

ماه در پنجره تنها غمشان را می خورد

 شیخکان شعبده هایی که نباید کردند

قیل و قالی و دلیلی ز شکم آوردند

 یکی از زیر قبا، خانه ی خانی آورد

و دلیلی ز فلان جای فلانی آورد

 آن یکی عفت ناداشته را رسوا کرد

هر چه را دید، نیاورد به جا، حاشا کرد!

 

ما بر آنیم که این قوم جز این چیزی نیست

غیر فرزند و زن و اسب و زمین چیزی نیست

 خضرکان راز ندانند، نیازی دارند

پایشان بر لب گور و سر بازی

بهر آخور بسی احساس خطرها کردند

زاهدان هم ز سر جهل حذرها کردند

 فتنه مه نیست که برخیزد و خود بنشیند

ناخدا باید تا کشتی و دریا بیند

 مردها باید تا تیغ سخن تیز کنند

اینچنین چاره هر فتنه خون ریز کنند

 سر هر کوه سری باید و سردارانی

تیغ هایی به کمین نیز و جگردارانی

 

بود سرها که تو گویی ز کدو بیش نبود

بود و در معرکه غیر از کُله و ریش نبود

 شیخ ها در تله ی شاید و اما ماندند

مطربان پیشتر از شیخ، سخن ها راندند

 رفت رقاصه به منبر، چو رجالی نشناخت

خر دجال در این مزرعه خوش تاخت که تاخت!

 خیلی از آن طرف آب، شناها کردند

که شنا در طرف غفلت ماها کردند

 زاهدان خوش که در این فتنه دعاها کردند!

دست اگر رفت به کاری، اثری هم دارد

 بله البته توکل اگری هم دارد!

باری ای قوم چنین رفت و چنین ها نه نکوست

 فتنه در ماست، جهان آینه روشن اوست

فتنه از سوی تنور است، سخن ممتحَن است

 چشم بر خاک چه داری، که شکم راهزن است

هله گر اهل حقی دیده بر افلاک انداز

 تن زد ار تن، تن خود سوخته بر خاک انداز!

اینچنین طنطنه در جان بسا پاک انداز!

 چند وامانده به حکم شکم از جا رفته

در پی امر شکم، در پی دنیا رفته

 سرفرازی به سر نیزه فراز آمد باز

تا ببینیم شهید است که باز آمد باز

 جوش لیلی است که در دشت جنون سبز شده

باغ سرو است که از سرخی خون سبز شده

 هوس افکند خلل ها به هواداری ما

تا که برخاست شهیدی ز پی یاری

خون دوید از همه سو، هر چه هوا را تاراند

دل ما را ، دل ما را، دل ما را تاراند

 بوی یوسف که بیاید چه ترنجی ماند؟

در قدمگاه رضا، جای چه رنجی ماند؟

 شهر گو کرببلا باشد و صف ها باشد

محضر نخل تو کی حد علف ها باشد؟

 رهروان! اسب شهادت شده زین، برخیزید!

فتنه هر چند گران است، چنین برخیزید!

 *سروده: علی محمد مودب





      
<      1   2   3   4   5   >>   >


پیامهای عمومی ارسال شده