سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفاع مقدس
منوی اصلی
مطالب پیشین
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
همسنگران
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 44
  • بازدید دیروز : 62
  • کل بازدید : 941677
  • تعداد کل یاد داشت ها : 570
  • آخرین بازدید : 103/2/14    ساعت : 3:8 ع
درباره ما
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
شهدا ، امام خامنه ای ، مقاله ، مداحی ، امام خمینی(ره) ، شهید ، دفاع مقدس ، رهبری ، آمریکا ، اسلام ، تفحص ، ایران ، داعش ، فتنه ، قم ، قوطی ، لبنان ، لبنانی ، م.ه ، مانیفیست ، مبارزه ، محمد جواد مظاهری ، محمد شهبازی ، مهدی ، موسوی ، میلیتاریسم ، ناتو ، نهضت ، نیروی قدس ، هیتلر ، ولایت ، کربلا ، کیهان ، مدافع حرم ، مذاکره ، مذهب ، مردم ، مرگ ، مغنیه ، فقه ، فقه حکومتی ، قاسم سلیمانی ، دبیرستان ، دفاع ، شهدا همدان ، شهید خرازی ، شهید زنده ، شهید مهدی نوروزی ، شهیدان ، شیطان بزرگ ، صدام ، ظلم ، عاشورا ، عراق ، علی چیت سازیان ، بسیجی ، پناهگاه ، پهلوی ، تجاوز ، دهه فجر ، دولت ، دکترین ، رزمنده ، روحانیت ، زفراندوم ، ژنرال ، سامرا ، سپاه ، ستار ابراهیمی ، سردار الله دادی ، سنگر ، سید حسن نصر الله ، شاه ، شبکه ، شعر ، شهادت ، جبهه ، جملات ، جنگ ، جهاد ، جهاد مغنیه ، جهانی ، حاج قاسم سلیمانی ، حبیب الله مظاهری ، حرم ، حزب الله ، حسن البکر ، حسن عباسی ، حسن مرادی ، حوزه ، حکومت ، خراسان ، خیانت ، اسلاید ، القاعده ، المنار ، امام حسن ، امام حسین ، آیزن هاور ، استراتژیک ، اسرائیل ، امام6 ، انقلاب ، انگلیس ، امام خمینی ، 9 دی ، آب ، آقازاده ،
جمعه 89/9/12 4:3 ع

پس از سخنرانی مهیّج و عارفانه حاج حسین، دلاوران غواص در کنار اروند به صف پشت سر هم می ایستادند. فرمانده، طناب بلندی را می آورد و برای اینکه از هم جدا نشوند، هر کدام به فاصله تقریباً یک متر طناب را محکم به کمر خود می بندند. طبق مقررات باید اواین نفری که در صف قرار داردسر طناب را به خود ببندد و به همین ترتیب نفرات بعدی، اما این شهید بزرگوار«تازیکه» است که حدود چهار پنج متر از طناب را رها کرده و بعد آن را به خود می بندد. فرمانده پس از اینکه قضیه را متوجه می شود با حالت تندی او را مورد مؤاخذه قرار داده و می گوید:

این چه کاری است؟ چرا مقداری از طناب رهاست؟

امّا شهید «تازیکه» چیزی نمی گوید. برای بار دوم فرمانده سؤال خود را تکرار می کند و این بار هم شهید «تازیکه» است که با چشمانی اشک بار و یک دنیا اطمینان لب به خسن می گشاید:

«آخر جناب فرمانده! مگر ما بی صاحب هستیم؟ من سر این طناب را به دست صاحبمان«حجة بن الحسن» سپرده ام تا او خودش ما را هدایت کند و اتفاقاً بعد از این توکل و اعتماد به آقا امام زمان تمامی غواص ها بدون تلفات از آب خروشان اروند گذشتند و سالم به آن طرف می رسند، اما شهید«تازیکه» در مراحل بعدی عملیات به دیدار محبوب می شتابد.

منبع: کتاب سرزمین مقدس




برچسب ها : شهدا  ,


مطلب بعدی : وای به وقتی که میلیتاریسم ایران زنده شود       


پیامهای عمومی ارسال شده