من به تمام دوستان عزیز توصیه می کنم که حتما حتما کتاب سلام بر ابراهیم رو بخونند من 80 ؛90 جلد کتابی که در زمینه جنگ تحمیلی تا حالا خونده ام و با ده ها نفر از فرماندهان زمان جنگ نیز کپ و گفت و گو داشتم و.... شهیدی به بزرگواری ابراهم هادی و کتابی به زیبایی "سلام بر ابراهیم" ندیده ام
این شهید بزرگوار می خواهد که گمنام بمو نه!! ولی از دوستان عزیز خواهش می کنم برای این که گمنام نمونه در وبلاگ خود گوشه ای از این کتاب رو لاقال بگذارند.
یا علی
التماس دعا
چند هفته ای است مه با ابراهیم در تهران هستیم، بعد از عملیات زین العابدین و مریضی ابراهیم و مراجعت او به تهران هر شب بچه ها پیش ابراهیم هستند. هرجا ابراهیم باشه، آنجا پر از بچه های هیئتی و بچه های رزمنده است.
اما حال هوای ابراهیم خیلی عجیب تر از قبل است دیگه از اون حرف های عوامانه و شوخی ها و خنده های همیشگی کمتر دیده می شه.
البته از ابتدای سال این حالت در ابراهیم دیده می شد ولی این اواخر روز به روز بیشتر شده. اکثر بچه ها او رو شیخ ابراهیم صدا می زنن. ابراهیم ریش هاش رو کوتاه کرده بود ولی با این حال هنوز نورانیت چهره اش مثل قبل است.
حالت دیگری داشت. یکبار در تاریکی شب با هم قدم می زدیم که پرسید:" می دونی آرزوی من چیه؟" گفتم:" خب حتماً شهادته؟!"
خندید و بعد از چند لحظه ای سکوت گفت:" شهادت ذره ای از آرزوی منه، من می خوام هیچی از من نمونه و مثل اربابمون امام حسین(ع) قطعه قطعه بشم. اصلاً نمی خوام جنازه ام برگرده"، بعد ادامه داد:
"دلم می خواد گمنام بمونم و جنازه ام برنگرده." البته دلیل این حرفش رو قبلاً شنیده بودم، می گفت:" چون مادر سادات قبر نداره، نمی خوام من هم قبر داشته باشم.
برچسب ها :
شهدا ,