در دل رویدادهای مهم تاریخ هر جامعه نقش انسانهایی برجسته می شود که در آن رویداد سرنوشت ساز بودهاند و با همهی وجود وارد صحنه شدهاند. شناخت این گونه افراد میتواند بستری باشد برای ورود به نقاط عطف تاریخ آن جامعه زیرا همگی میدانیم اراده ی آنهاست که تاریخ را رقم زده و جامعه را به سمت و سوی خاصی سوق داده است.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، حال به سراغ آنانی میرویم که با شهادتشان چهرهی دیگری از سرنوشت را برای نسل من به جای گذاشتهاند؛ می گویند کار برای شهدا دل میخواهد و یک دنیا عشق. اگر دلت را به معنویت نسپاری، در این راه دوام نمیآوری و به فرمودهی حضرت امام خمینی(ره): «شهادت در راه خدا مسئله ای نیست که بشود با پیروزی در صحنه های نبرد مقایسه شود، مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است». قبل از آنکه از تقدس مقاومت بگوییم، وضوی عشق میگیریم، چرا که در مسیر جهاد و شهادت قدم نهاده ایم.
معرفی:
شهید سید حسین علم الهدی در سال 1337 در خانواده ی مجاهد بزرگ، آیت الله سید مرتضی علم الهدی، دیده به جهان گشود. از 6 سالگی به فراگیری قرآن پرداخت و بسیار اهل مطالعه بود. یازده سال بیشتر نداشت که شروع به تشکیل کتابخانه و جلسات سخنرانی و تدریس قرآن در مساجد اهواز پرداخت و همزمان با رشد سنی، مبارزات خود را عمیق تر و عملی تر نمود که نمونه آن به آتش کشیدن سیرک رقاصه های مصری در شهر اهواز بود.
شهید علم الهدی از مبارزان دوران ستم شاهی نیز بود و در شهرهای مشهد، کرمان و اهواز ، فعالیت های سیاسی مختلفی را انجام می داد و در این مسیر در سنین بین 14 تا 21 سالگی، چندین بار توسط رژیم ستمشاهی زندانی و شکنجه گردید.
فعالیتها:
فعالیت های شهید در زمینه ی توسعه امور فرهنگی، مذهبی و سیاسی تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. ایجاد هماهنگی و وحدت بین حوزه و دانشگاه و شرکت در ترور مستشار امریکایی (پل گریم)، بالاترین مقام شرکت نفت در اهواز که سبب ایجاد وحشت بیشتر در دل رژیم و حامیان آن و در نتیجه تداوم اعتصاب در شرکت نفت اهواز شد.
تعصب دینی حسین به گونه ای بود که هیچ رفتار غیر اسلامی را بر نمی تابید . وی با نصب اعلامیه ها در رهبری تظاهرات در دانشگاه مشهد نقش عظیمی ایفا کرد. پس از زلزله طبس در کمک به آسیب دیدگان و بسیج کمک های عمومی،نقش فعالی داشت و از آنجا که با هوش سرشار خود از هر موقعیتی، فرصتی برای مبارزه می ساخت، به هنگام ورود شاه معدوم و همسر فراریش به طبس، تظاهرات عظیمی علیه آنان به راه انداخت. در بحبوحه انقلاب که جوانان ایران زمین آماج رژیم طاغوت بودند، حسین با چند تن از همفکرانش، اولین هسته سازمان موحدین را تشکیل داد. شهید حسین علم الهدی به اطاعت از امام راحل (ره) خود، به مبارزه با طاغوت می اندیشید و شهر و منطقه خاص برای او معنا نداشت. او به قصاص آتش زدن مسجد جامع کرمان، با طرح بسیار جالب و ابتکاری، شهربانی کرمان را به آتش کشید و به اهواز بازگشت. با مشاهده جنایات رژیم سابق به فکر مبارزه افتاد که مزدوران شاه با تلاش زیاد دستگیرش کردند و مورد شدیدترین شکنجه ها قرار دادند که کوچکترین اعترافی از حسین نشنیدند، با این حال او را محکوم به اعدام کرده و به عنوان جوان ترین زندانی سیاسی روانه زندان کردند. با اوج گیری مبارزات، رژیم مجبور به آزادی زندانیان سیاسی شد و شهید علم الهدی نیز آزاد شد. به منظور استقبال از امام راحل (ره) به تهران آمد و در کنار برادران دیگر سازمان موحدین به فعالیت پرداخت و یکی از محافظان مسلح مخصوص امام (ره) شد.که از جمله فعالیت های شهید علم الهدی در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی می باشند.
حسین در جبهه های نبرد علیه دشمن همراه با حضرت آیت الله خامنه ای ، دکتر چمران و دیگر مسئولین برای تقسیم نیروها و موقعیت دشمن و مسائل دیگر هر روز جلساتی را در اهواز تشکیل می دادند اما حسین به چیز دیگری می اندیشید و روحش را به گونه ای دیگر پرورش داده بود او به جایی غیر از شهر تعلق داشت جایی که بتواند عشقش را به زیباترین شکل ترسیم کند و در اینجا بود که گمنام ترین و مظلوم ترین شهر که همان هویزه است را برای ادامه فعالیتهایش لنتخاب کرد شهری که کمترین تجهیزات و نیروها در آن مستقر بودند و از نظر استراتژیک و سوق الجیشی اهمیت فراوان داشت.
بعد از پیروزی انقلاب نیز علم الهدی منشأ فعالیت های مختلفی بود که تأسیس بسیج، مجاهدت در جهاد سازندگی تأسیس سپاه هویزه و شرکت در تسخیر لانه ی جاسوسی امریکا همراه با سایر دانشجویان پیرو خط امام از جمله این مجاهدت ها می باشد. شهید که دانشجوی سال دوم دانشگاه مشهد در رشته ی تاریخ بود، با شروع جنگ تحمیلی همراه با گروهی از دانشجویان و نیروهای بسیجی، به سوی جبهه های دفاع حق علیه باطل شتافت و در حالی که در حلقه محاصره دشمن در هویزه به اتفاق هم رزمان خود گرفتار شده بود، تا آخرین قطره ی خون به دفاع از ایران اسلامی پرداخت و به دیدار پروردگارش نایل آمد.
نحوه شهادت:
حسین و یارانش برای عملیات به هویزه رفته بودند و آن روز نیز دشمن با ضرباتی که قبلا از این نیروهای چریکی نامنظم خورده بود حمله بزرگی را با انبوه تانکهای خود آغاز کرد . تانکها به حدود 50 متری خاکریزش رسیده بودند که حسین از جا بلند شد و نزدیکترین تانک را نشانه گرفت گلوله درست به وسط تانک خورد غیر از حسین دو نفر دیگر هم آر . پی . جی داشتند که دو تا تانک دیگر را هم نشانه گرفتند بقیه تانکها سرجایشان ایستادند و خاکریزها را به گلوله بستند از میان همه ی افراد گروهها فقط او زنده مانده بود که با قامت استوار از جا بلند شد و به خاکریز دیگر رفت در حالی که دو گلوله آر . پی . جی در دست داشت . پشت خاکریز خوابیده بود و پس از مدتی اولین گلوله اش را شلیک کرد در این زمان چهار تانک به ده متری خاکریزش نزدیک شده بودند این شهید بزرگوار آخرین تیر پیکان خود را رها کرد و سه تانک باقیمانده همزمان به طرف خاکریز حسین شلیک کردند و جسد پاک و مطهرش به هوا پرتاب شد و به آرزوی دیرینه و حقیقی خود که همان وصال محبوب ازلی و ابدی است دست یافت و بالاخره در دی ماه سال 60 بر اثر خیانت بنی صدر خائن در یک پاتک ، عراقی ها 120 نفر از بهترین یاران امام مظلومانه به شهادت رسانیدند . نقل می کنند پس از اشغال هویزه توسط مزدوران بعثی شخص صدام جهت بازدید منطقه به محل آمده بود هنگامی که در مقابل 120 نفر از بهترین و جان برکف ترین یاران امام و یاوران اسلام قرار می گیرد از شدت خشم دستور می دهد که اجساد را بر زمین بخوابانند و به تانکها فرمان می دهد که از روی این پیکرهای مقدس عبور کنند.
گفتاری از رهبر انقلاب پیرامون شهید علم الهدی:
پیرامون زندگی وحماسه آفرینی های برادر عزیز ما سیدحسین علم الهدی در مشهد، در جلسات وکلاسهای ما شرکت فعال می کرد اما هنوز من ایشان را دقیقا نشناخته بودم که چه نابغه مسلمانی است. تا اینکه به اهواز رفتم و از نزدیک چندین برنامه و خاطره با شهید داشتم. از جمله آخرین روز شهادت حسین یعنی روز 28 صفر من کنار کرخه نور ایستاده بودم که نماز بخوانم یکباره مشاهده کردم حسین علم الهدی و عده ای دیگر برادران از جمله حسن قدوسی (فرزند آیة الله قدوسی) خیلی گرم وصمیمی وپر شور با من برخورد کردند و من هم از دیدارشان بسیار خوشحال شدم و پس از مقداری صحبت گفتم: خوب ارتش ما رسیده است به اینجا شما می توانید برگردید اما حسین گفت: نه آقای خامنه ای! ما می خواهیم برویم به پیش. البته در حقیقت به پیش رفتند و به لقاء الله پیوستند. «مصاحبه مقام معظم رهبری در سال 1360»
بخشی از وصیتنامه:
ما زندگی را در رنج میگذرانیم تا راحتی و آرامش ایجاد کنیم، تمامی عمر میرویم به این امید که لحظاتی بنشینیم، تمام عمر زحمت میکشیم تا استراحت کنیم و البته عمر میگذرد و راحتی و آسایش و نشستن و آرامش را لمس نمیکنیم و نمییابیم. زیرا مرتباً از طریق اجتماع به ما نیازهای جدید تلقین میشود. یکنواختی و قالبی شدن انسانها در جوامع گوناگون و مخصوصاً در ملت ما که مرتباً بوسیله برنامههای فرهنگیمان در سطح وسیعی از طرف مسئولان امر پیاده میشود همه در قالبهای ماشینیسم بخاطر بالابردن مصرف جهانی مخصوصاً جهان سوم که دنیای صنعتی به ما تحمیل میکند. غارت اصالتها، منابع معنوی و از بین رفتن خصوصیات زندگی شرقی و یا اسلامی که عبارت از مصرف هرچه کمتر و تولید هرچه بیشتر بوسیله عوامل آموزشی دگرگون میشود. چرا که اروپای صنعتی میبایست برای تولیدات اضافی خود مصرف کننده پیدا کند و چه کند که بتواند کالای مصرفی بدهد و مواد تولیدی بگیرد و منت بگذارد و خود را هم بالاتر و متمدن قلمداد کند.
هدف او (الله) از آفرینش انسان تکامل بسوی اوست و سرمایههای مادی را در اختیار انسان گذارده تا در خدمت آن هدف بکار بریم، اما... چگونه بدست خود استعدادها و نبوغهایمان را دفن میکنیم و در گورستان فراموشی رها میکنیم و به قول قرآن زندگیمان کافرانه میشود.