«هاورارد تیچر» کارشناس شورای امنیت ملی کاخ سفید می گوید: ما میدانستیم که ارتش ایران تا خود بغداد پیش میرفت. ما استقرار یک حکومت شیعی را در جنوب عراق درهمان موقع میدیدیم و این امر ما را تا سر حد مرگ شکنجه میداد. از اینرو به صدام گفتیم: از خواب برخیز، خطوط دفاعی تو شبیه آبکش شده است.
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، حمله نظامی رژیم به عدم پیوسته بعث عراق به ایران و جنگ 8 ساله دو کشور، نه تنها یکی از مهمترین حوادث تاریخ معاصر کشور ما، بلکه از نظر اثرات منطقهای و جهانی، در ردیف مهمترین حوادث دهههای اخیر است. آنچه در کتاب «کسوف؛ آخرین روزهای CIA» آمده، از جمله روشنگرترین مطالبی است که تاکنون درباره این جنگ تاریخی، به ویژه پایان گرفتن آن به صورتی که شاهد آن بودهایم، انتشار یافته است. برای آگاهی آنان که درباره این جنگ و دلائلی که مسیر آن را در سالها و به ویژه ماههای پایانی آن تغییر داد، در جستجوی نکات تازهای هستند - همچنین برای ثبت در تاریخ - عمده مطالب فصل پانزدهم این کتاب، در اختیار خوانندگان قرار میگیرد:
* راه بغداد عملاً باز بود
تحلیلگران CIA در آغاز تابستان 1982 [تیر 1361] گزارش میکردند که راه بغداد عملاً باز است. فرماندهان عراقی سپاه سوم ارتش بعث نیز یا عمداً رژیم را در معرض خطر سقوط قرار میدادند، یا آنقدر بیکفایت و نالایق بودند که نمیتوانستند وضع دفاعی مؤثر و رضایتبخشی به وجود آورند.
بار دیگر کیسی و ریگان تصمیم گرفتند عراق را نجات دهند. آنها این نقشه را تصویب کردند که روابط اطلاعاتی با عراق از راههای گوناگون توسعه یابد؛ از جمله آنکه تمام اطلاعات به دست آمده از آرایش نظامی ایرانیها و مواضع آنها در شرق بصره را که هواپیماهای اکتشافی پیشرفته «آواکس» (هواپیماهایی که در اکتبر 1980 به عربستان سعودی فروخته شده بود) به دست میآوردند، در اختیار رژیم صدام حسین بگذارند.
CIA نیز در تابستان 82 دستهای از افسران اطلاعاتی خود را به بغداد فرستاد تا صدام حسین را برای تنظیم برنامههای دفاعی جدید کمک کند؛ همچنین، یک ایستگاه سری CIA در نزدیک کاخ ریاست جمهوری در محله المنصور شهر بغداد تأسیس شد.
این بار صدام حسین به نصایح دوستان آمریکایی خود گوش فرا داد، اختیار رهبری جنگ را به فرماندهان نظامی حرفهای سپرد و سعی کرد که روابطش را با کُردها بهبود بخشد.
آنطور که تعدادی از افسران CIA میگویند، نظارت بر همه این کارها به عهده «رابرت گیتس»، معاون کل سازمان C.I.A، «ریچاردکر» و «توماس توتن» گذاشته شده بود ولی اداره روزمره عملیات، به صورتی قاطع، با «برت دان» بود.
ترتیبات اصولی برای روابط آمریکا و عراق داده شد، رهبران اردن و عربستان به تضمین حسن نیت آمریکا و مساعی آن کشور نزد صدام حسین ادامه دادند و متعهد شدند کمکهای تازهای در اختیار رژیم بغداد قرار دهند. از راههای دیگر نیز صدام مورد پشتیبانی قرار گرفت؛ از جمله، موانعی که در راه بازرگانی آن کشور با آمریکا از سال 1967 برقرار شده بود، به صورتی چشمگیر کاهش یافت و کوششهایی به عمل آمد که با درخواست عراق برای دریافت وام از کشورهای دیگر موافقت شود.
مقامات آمریکایی بعداً مدعی شدند که این کمکها بلاعوض نبوده، بلکه صدام حسین نیز متعهد شده اطلاعاتی درباره تروریستهای خاورمیانه به آمریکا بدهد، «ابونضال» را از بغداد اخراج کند، و اطلاعاتی را که درباره ایران به دست میآورد، در اختیار مقامات آمریکایی بگذارد.
برای اثبات حسن نیت آمریکا، افسران CIA در زمینه چگونگی مقابله عراق با حرکات نیروهای ایران طی عملیات رمضان توصیههایی کردند. اطلاعات آنها در این زمینه آنقدر مشروح و دقیق بود که صدام حسین را شگفتزده کرد.
به نظر میرسید که ایالات متحده آمریکا از جزئیات در میدانهای جنگ و نیز آنچه در داخل عراق میگذرد، بیش از خود صدام حسین آگاه است. اطلاعات آمریکا درباره اوضاع شیعیان در جنوب عراق نیز کامل و عالی بود. برنامه CIA در مجموع یک پیروزی به نظر میرسید.
در ماه ژوئن 1982 و پس از شکست ارتش عراق در جبهه خرمشهر، صدام حسین دست به یک تصفیه عمومی در رژیم خود زد و تعدادی از وزرای کابینه و مقامات عالیرتبه را برکنار کرد و به جای چاپلوسها و متملقها، کارشناسان اقتصادی و نظامی را گماشت. او همچنین تعدادی از فرماندهان نظامی را کنار گذاشت و دستور داد که بیشتر نیروهایش دست به یک عقبنشینی مصلحتی از پارهای نقاط اشغالی مناطق کوهستانی غرب ایران بزنند تا خطوط دفاعی «بصره» را تقویت و قابل اعتماد سازد از آن تاریخ به بعد، عراق در داخل خاک خود دست به یک جنگ دفاعی زد.
رژیم صدام حسین همچنین اعلام تلفات جنگ را متوقف کرد، چون این کار روحیه عمومی را بسیار تضعیف میکرد.
در طول حملههای مکرر ایران در تابستان سال 1982، نیروهای عراقی توانستند حملات زمینی متمرکز ایرانیها طی 5 مرحله عملیات رمضان را که در صورت پیروزی، بغداد را با خطر مواجه میساخت، خنثی کنند، در خطرناکترین این حملهها، واحدهای رزمی سپاه پاسداران تا 8 کیلومتری شرق بصره پیش آمدند و این حمله درست در کنار راه بصره به بغداد صورت گرفت، اما هر بار یورش ایرانیها، توسط لشکرهای تقویت شده زرهی و پیاده نظام عراقی که اینک با رهبری اطلاعاتی C.I.A و شورای امنیت ملی کاخ سفید آرایش درستی یافته بودند، متوقف میشد.
ایرانیها در هیچکدام از این حملات موفق نشدند خطوط عراقیها را درهم بشکنند و در نتیجه، دراوائل ماه اوت [8 مرداد 1361] دست به عقبنشینی زدند آنها فقط باریکهای از خاک عراق را به طول 16 کیلومتر و عرض 5کیلومتر را در اختیار داشتند و برای دو سال، جنگ در همین باریکه دچار رکود شد.
* گسترش روابط آمریکا و عراق
ریگان، پس از آنکه در سال 1984 [1363 هـ ش] برای دومین بار به ریاست جمهوری رسید، فوراً دست به کار گسترش دادن روابط آمریکا و عراق شد. بین آمریکا و عراق روابط دیپلماتیک برقرار شد و پرزیدنت ریگان شخصاً از طارق عزیز وزیر خارجه عراق استقبال و با او ملاقات کرد.
عراق نیز «نزار حمدون» را که از عناصر مورد اعتماد صدام بود، به عنوان سفیر به واشنگتن فرستاد.
حمدون به صورت یک منبع مهم اطلاعات برای رفع نگرانی دولت ریگان از امکان شکست عراق در جنگ با ایران درآمد و همچنین نقش یک میانجی مورد اعتماد را در زمینه تبادل اطلاعات بین آمریکا و عراق ایفا کرد. در یک مورد، حمدون حتی یک میهمانی شام به افتخار خانم «جین کرک پاتریک» که در آن زمان نماینده ایالات متحده در سازمان ملل بود ترتیب داد و یک محفل غیر رسمی برای تماس های پشتپرده رژیم بعث در واشنگتن شروع به کار کرد که عواقب مهمی داشت.
کاخ سفید از راههای دیگری نیز موجبات رضایت خاطر صدام حسین را فراهم کرد، از جمله ایران را در فهرست کشورهای حامی تروریست جهانی قرار داد و از همپیمانان آمریکا خواست به عنوان بخشی از عملیات American Stunch - طراحی شده توسط دونالد رامسفلد - از ارسال هرگونه اسلحه و مهمات به ایران خودداری کنند، اما مهمترین گامی که در این زمینه برداشته شد، گشایش مجدد سفارت آمریکا در بغداد بود که به صورت مرکز عملیات پنهانی در آن شهر درآمد تا بقای رژیم صدام را تضمین کند و در این باره به وی قوت قلب دهد. به نظر شماری از مقامهای آمریکایی که با چنین سیاستی مخالف بودند، این کار زیاده روی و نهایت چاپلوسی از صدام بود.
«هاورارد تیچر» کارشناس شورای امنیت ملی کاخ سفید در این باره به تلخی میگوید: «این دیگر تبادل اطلاعات نبود، یک توسری خوردن اطلاعاتی بود. ما به عراق آنچه را که لازم داشت تا از ایرانیها شکست نخورد، دادیم، ما تمام آسیبپذیریهای عراقیها را در خطوط دفاعی تشخیص دادیم و از این نقاط ضعف آگاهشان ساختیم. ما میدانستیم که اگر این کار را نمیکردیم، ارتش ایران تا خود بغداد پیش میرفت. ما استقرار یک حکومت شیعی را در جنوب عراق درهمان موقع میدیدیم و این امر ما را تا سر حد مرگ شکنجه میداد. از اینرو به صدام گفتیم: از خواب برخیز، خطوط دفاعی تو شبیه آبکش شده است. این دقیقاً کاری بود که برای صدام کردیم. ما با توصیه های گرانبهای استراتژیک، عراقیها را نجات دادیم.»
«تیچر» اعتراف میکند که «CIA در سال 1982 در جنگ خونین ایران و عراق، محرمانه رژیم صدام حسین را به نیزه نیرومندی که از لحاظ اطلاعاتی ارزش فراوان داشت، مسلح کرده است. از این هم فراتر رفته و می گوید: «ما از طریق پادشاهان دو کشور عربستان سعودی و اردن، برای عراق اطلاعاتی فرستادیم تا سازمان اطلاعاتی خود را براساس آن برپا کند. ما به عراقیها اطلاعات ماهوارهای و الکترونیک دادیم که در واقع برایشان گنجی بود، اما این کار، صدام حسین را از میزان تواناییهای اطلاعاتی ما کاملاً آگاه کرد و به اصطلاح، دستمان پیش او رو شد.»
تیچر میگوید: آمریکا برای صدام حسین کاری کرد که تا آن روز حتی برای هیچ یک از نزدیکترین متحدان خود نکرده بود. این کار، منابع، شیوههای کار، و نظام اطلاعاتی و گزارش رسانی ما را در برابر عراقیها عریان کرد و محرمانهترین راز CIA را برملا ساخت. در این امر کیسی و دستیاران درجه اولش مقصر بودند.
تیچر اضافه میکند: «با این حال، کل دستگاه دولت آمریکا باید سرزنش شود که میخواست صدام را تقویت کند. در وزارت خارجه آمریکا، طرفداران اعراب تسلط داشتند و وقتی ما دستمان را برای عراق باز کردیم، آنها حالشان مثل خوکهایی بود که به زباله رسیده باشند. به نظر میرسید که این وضع به مذاق رهبران سوریه نیز خوشایند نیست، از اینرو، سیاستمداران هوادار اعراب خیال میکردند از این طریق اهرمی هم بالای سر سوریه نگه داشتهاند و تصورشان آن بود که حافظ اسد هم در نتیجه اعمال این سیاست، خواهان روابط بهتری با ما خواهد شد.»
تیچر، فورتیه و نورث، گناه اصلی را به گردن «شولتز» وزیر خارجه و «واین برگر» وزیر دفاع میاندازند.
نورث بعداً نوشت: «راه گشایی آمریکا برای عراق و نشان دادن نفرت نسبت به ایران، از موارد بسیار معدودی بود که «واین برگر» و شولتز» درباره آن توافق نظر پیدا کردند. او به ویژه «شولتز» وزیر خارجه را متهم میکند که در توجیه این سیاست گفته بود: «ما نمیخواستیم شاهد پیروزی ایرانیها باشیم... ما عمداً و استادانه میکوشیدیم روابط خود را به عراق بهبود بخشیم.»
تیچر نیز در این مورد اضافه میکند: «شولتز اجازه داد که نظراتش درباره تروریسم، بر سیاست آمریکا نسبت به عراق سایه اندازد و صرف اینکه صدام حسین، ابونضال را از عراق اخراج کرد، برای رضایت خاطر او کافی بود.» در سال 1985، تیچر، فورتیه و نورث با مشاور شورای امنیت ملی جدید ریگان، یعنی «رابرت مک فارلین» همکار شدند که مثل خودشان شدیداً طرفدار اسرائیل بود. مک فارلین همچنین نسبت به درستی سیاست «راهگشایی برای عراق» به شدت تردید داشت اما به صورت تأسفباری از مسائل کشورهای عربی بیخبر بود. نگرانی مکفارلین از آن بود که آمریکا در خاورمیانه یک «متحد ناجور» برای خود پیدا کرده است.
نظریات مک فارلین به وسیله یک دوست قدیمی به نام «دیوید کیمچه» معاون سابق موساد و مدیرکل وزارت خارجه اسرائیل، تقویت میشد.
«گراهام فولر» افسر اطلاعات ملی CIA در امور خاور نزدیک یک منتقد علنی احساسات طرفدار عراق در داخل دولت ایالات متحده بود. در همان حال، فولر هراس CIA و کاخ سفید را در باره سر برداشتن اسلام اصولگرا رد میکند. فولر میگوید: «در واشنگتن یک ترس نهانی ریشهدار از نیروی اسلامی وجود داشت، نیرویی که به کلی با طرز تفکر آمریکایی بیگانه است و حقیقتآً ما را ناراحت میکند.»
فولر تا آنجا پیش میرود که مینویسد: «سیاست بازان هوادار عراق احتمالاً گرفتار یک نوع بیماری عصبی سیاسی بودند. مقامات عالیرتبه پنتاگون و جاهای دیگر، حتی بیش از آنکه از کمونیسم نگران باشند، از اسلام میترسیدند این تقریباً ترسی بیمارگونه و توهمی است که به شخص اجازه میدهد برای از پای درآوردن دشمن از هر وسیله ممکن استفاده کند و آنها هم برای متوقف کردن اسلامگرایی، میخواستند از همین روش استفاده کنند.»
تیچر توضیح میدهد: «شخص من و تعدادی دیگر، همیشه نگران بودیم که برنامه تبادل اطلاعات با عراق برای آمریکا سراشیب لغزندهای باشد. ما به صدام یک رشته اطلاعات استراتژیک میدادیم که به او میآموخت چگونه آمریکاییها را بفریبد و برای این کار چه چیزهایی نیاز دارد. ما باید راهی برای مقابله با این وضع پیدا میکردیم.
نتیجهگیریهای تیچر، واکنش منفی شدید افسران بازنشسته CIA را که از ارتباط مخفی آمریکا و عراق آگاهی داشتند برانگیخت.
* تهیه اطلاعات دقیق برای عراق
در همان حال که مساعی بیثمر و بینتیجه «شواری امنیت ملی» کاخ سفید درباره برقراری تماس با رهبران ایران دنبال میشد، برنامه کمک CIA به عراق همچنان گسترش مییافت. CIA در ماه اوت سال 1986 یک سیستم الکترونیکی بسیار پیچیده، گسترده و امن ارتباطی به راه انداخت که واشنگتن را مستقیماً به بغداد مربوط میکرد. برای دو ماه متوالی، صدام حسین، از طریق ایستگاه بغداد، اطلاعات مستقیمی درباره آرایشهای نظامی ایران دریافت میداشت. از طریق این شبکه عظیم ارتباطی، اثرات بمبارانهای عراق بر تأسیسات ایران ارزیابی و به وسیله CIA در اختیار رژیم عراق گذارده میشد. بخش اعظم این ارزیابیها به وسیله یک واحد ویژه که در «ایستگاه بغداد»؛ مرکز C.I.A در پایتخت عراق تأسیس شده بود، صورت میگرفت. این مرکز همچنین میتوانست به موقع اطلاعات دقیقی برای فرماندهان عراقی تهیه کند که کاملاً مشروح، معتبر و مستند و به صورتی باور نکردنی، صحیح و دقیق بود و هدف از آن صرفاً این بود که رژیم صدام حسین را در برابر ایران تقویت کند. بنابر گزارشی که در روزنامه «واشنگتن پست» در سال 1986 منتشر شد، حتی، «کیسی» با مقامات عراقی در واشنگتن ملاقات کرد تا مطمئن شود که این شبکه ارتباطی به درستی کار میکند و عراقیها را به حملات بیشتر به خاک ایران تشویق نمود، گرچه کاخ سفید مدعی بود اطلاعاتی که در اختیار عراق گذاشته میشود از نظر سران کاخ سفید، کاملاً جنبه دفاعی دارد.
یک مقام برجسته آمریکایی میگوید:« این برنامه، کوشش بدخواهانهای از جانب آمریکا بود تا جنگ ایران و عراق منجر به یک تساوی شود.»
از سال 1986 که روزنامه واشنگتن پست مقالهای در این باره نوشت، این نکته که آمریکا در تلاش برای ایجاد تساوی میان ایران و عراق در جنگ مشارکت داشته به صورت یک سؤال دائمی درآمد. اما مسئله هرگز چنین نبوده است. حقیقت این است که دستههای طرفدار صدام حسین در داخل دولت ریگان و مقامهای طرفدار رژیمهای میانهرو عراق در وزارت خارجه و CIA به یک جنگ بیپایان در منطقه خلیج فارس علاقمند نبودند. بلکه خود را متعهد به پیروز کردن رهبر بعثی عراق در جنگ با ایران میدیدند و میخواستند برای تحقق و تضمین این پیروزی، آنچه در توان دارند انجام دهند. در مقایسه با «معامله اطلاعاتی آمریکا - عراق» طرح «سلاح در برابر گروگان» در رویکرد به ایران برنامه بسیار کوچک و ناچیزی به نظر میرسید و انجام چنین برنامهای هرگز نمیتوانست پیروزی طرف مقابل را تضمین کند؛ قضاوت نهایی با تاریخ است.
در اوایل سال 1988، واحدهای ارتش عراق براساس نقشهای بسیار خوب طراحی شده و یک مانور نظامی پیچیده که با کمک اطلاعاتی آمریکا برنامهریزی شده بود، جزیره استراتژیک «فاو» را پس گرفتند. کارشناسان نظامی آمریکا با کمک نقشههایی که CIA تهیه کرده بود، تمام راههای تعرض واحدهای عراقی را به دقت مشخص کردند و برای انجام این تعرض فرماندهان عراقی زیر نظر دقیق افسران اطلاعاتی آمریکا مدت یک سال تمام آموزش دیدند، به طوری که پس از شروع حمله، عراقیها توانستند همه شبه جزیره را در مدت 36 ساعت دوباره اشغال کنند.
پیروزی عراق در فاو به علت اطلاعات بسیار دقیقی بود که در اختیار رژیم بغداد قرار گرفت. اطلاعاتی بسیار دقیقتر از آنچه قبلاً کارشناسان CIA درباره آرایشهای نظامی ایران در اختیار صدام قرار میدادند. بلندپایهترین مقامهای اطلاعاتی آمریکا میگویند این اطلاعات شامل گزارشهای مشروح و تفسیرهایی بود که برپایه اطلاعات به دست آمده توسط دستگاه های ضبط بسیار حساس الکترونیکی و عکسهای ماهوارهای درباره مواضع نیروهای ایران قرار داشت. دست کم در یک مورد هنگام ارائه شدن این گزارش های مستند و مشروح و عکسها به شخص صدام حسین افسران CIA نیز حضور داشتند. اتخاذ چنین روشی از طرف دولت آمریکا بیسابقه بود. مواد ارائه شده به صدام حسین و رژیم عراق، از جمله محرمانهترین اطلاعات مربوط به دولت آمریکا در بالاترین سطح به شمار میرفت.
*نویسنده: مارک پری
* ترجمه: غلامحسین صالحیار
منبع:خبرگزاری فارس