دفاع مقدس
منوی اصلی
مطالب پیشین
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
همسنگران
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 252
  • بازدید دیروز : 92
  • کل بازدید : 947048
  • تعداد کل یاد داشت ها : 570
  • آخرین بازدید : 103/9/2    ساعت : 6:18 ع
درباره ما
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
شهدا ، امام خامنه ای ، مقاله ، مداحی ، امام خمینی(ره) ، شهید ، دفاع مقدس ، رهبری ، آمریکا ، اسلام ، تفحص ، ایران ، داعش ، فتنه ، قم ، قوطی ، لبنان ، لبنانی ، م.ه ، مانیفیست ، مبارزه ، محمد جواد مظاهری ، محمد شهبازی ، مهدی ، موسوی ، میلیتاریسم ، ناتو ، نهضت ، نیروی قدس ، هیتلر ، ولایت ، کربلا ، کیهان ، مدافع حرم ، مذاکره ، مذهب ، مردم ، مرگ ، مغنیه ، فقه ، فقه حکومتی ، قاسم سلیمانی ، دبیرستان ، دفاع ، شهدا همدان ، شهید خرازی ، شهید زنده ، شهید مهدی نوروزی ، شهیدان ، شیطان بزرگ ، صدام ، ظلم ، عاشورا ، عراق ، علی چیت سازیان ، بسیجی ، پناهگاه ، پهلوی ، تجاوز ، دهه فجر ، دولت ، دکترین ، رزمنده ، روحانیت ، زفراندوم ، ژنرال ، سامرا ، سپاه ، ستار ابراهیمی ، سردار الله دادی ، سنگر ، سید حسن نصر الله ، شاه ، شبکه ، شعر ، شهادت ، جبهه ، جملات ، جنگ ، جهاد ، جهاد مغنیه ، جهانی ، حاج قاسم سلیمانی ، حبیب الله مظاهری ، حرم ، حزب الله ، حسن البکر ، حسن عباسی ، حسن مرادی ، حوزه ، حکومت ، خراسان ، خیانت ، اسلاید ، القاعده ، المنار ، امام حسن ، امام حسین ، آیزن هاور ، استراتژیک ، اسرائیل ، امام6 ، انقلاب ، انگلیس ، امام خمینی ، 9 دی ، آب ، آقازاده ،

فرمانده بهداری لشکر32انصارالحسین(ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)


ملایر در سال 1335 شاهد تولد کودکی بود که بعدها از مردان نامدار این دیار کهن شد. جواد غیاثوند از کودکی روحیه مبارزه با بی عدالتی و ایثار در وجودش شعله‌ور بود.
با وجود داشتن خانواده‌ای ثروتمند، دوست داشت که ساده زندگی کند به فکر دنیا نبود.در سن 24 سالگی ازدواج کرد وزندگی ساده ای در منزل پدرش شروع نمود.
جواد به عنوان پاسدار در سپاه خدمت می‌کرد. بسیار فروتن و متواضع بود بعد از ازدواج به جبهه‌های حق علیه باطل رفت. مدتی بعد به همراه چند نفر از دوستان خود از جمله شهید حسین حبیبیان، علی بهزادی و احمد رحیمی‌نژاد یک پایگاه بسیج را در روستای"بایلخانی" تاسیس وراه اندازی کردند.
دوستانش می گویند:"اهل صحبت کردن نبود؛ دوستی شجاع و دیندار، عاشق امام خمینی و همواره حلاّل مشکلات محل بود,در زمانی که خشم به چهره معصومش روی می‌آورد به خواندن نماز و ذکر صلوات می‌پرداخت.
همیشه دوستانش را به تقوا و پرهیزکاری تشویق می‌کرد و در مواقع حساس در مناطق جنگی با شوخی کردن روحیه افراد را بالا می‌برد و نمی‌گذاشت کسی احساس خستگی کند."
او حضور در جبهه را توفیق الهی می دانست وبه هیچ قیمتی حاضر به ترک جبهه نبود.هنوز چیزی از حضورش در جبهه نگذشته بود که به عنوان فرمانده بهداری لشکر32انصارالحسین(ع)منصوب شد.
جواد حضور تاثیرگذارش را در جبهه با این سمت ادامه داد تادر فروردین سال 1365 به در منطقه عملیاتی والفجر8درشبه جزیره ی فاو از ناحیه سر مورد اصابت ترکش خمپاره ی دشمن قرار گرفت وبه شدت مجروح شد.ا و بعد از چند روز که در بیمارستان بستری بود,طاقت ماندن در دنیا را از دست داد وبه شهادت رسید.
او به این حدیث شریف پیامبر اکرم (ص)که فرمود:
"مسلمانی که جهاد نکرده باشد و در دلش آرزوی جهاد نداشته باشد اگر بمیرد بر شعبه‌ای از نفاق مرده است."اعتقاد کامل داشت.
شهیدان یوسف بازار هستند
به چشم دل پی دلدار هستند
به دست عاطفه با پای ایثار
درون خون و آتش یار هستند
منبع:پرونده شهید دربنیاد شهید وامور ایثارگران همدان و مصاحبه با خانواده وهمرزمان شهید

وصیت‌نامه
بسم رب الشهداء و الصدیقین
و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون .
گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته مى شوند مرده اند, بلکه زنده اند و نزد خداوند روزى مى خورند . قرآن کریم
با درود فراوان به حضرت مهدى (عج) منجى عالم بشریت و نایب بر حقش خمینى بت شکن و با درود به شهداى اسلام و زینبهاى زمان, چند جمله اى به عنوان وصیت آغاز مى کنم.
برادران و دوستان, اى کسانی که راه مرا قبول دارید و در مرگ من غمگین هستید ,نصیحت من به شما این است که اسلحه مرا زمین نگذارید و پیوسته با کفار و منافقین در ستیز باشید, چه در سر حدات کشور و چه درداخل کشور, چه در روبروى شما سنگر سازى نموده است و چه با قلم و پستى که دارد و مشغول ضربه زدن و جنایت مى باشد, در هر شکل و لباس و پستى که باشد.
عزیزان بدانید که دشمن در کمین است و غافل نشوید و از هر درى با هر لباسى و رنگى ظاهر م یشود. شما اى شیعیان على (ع) ,على گونه رفتار نمایید و رفتار وى را سرمشق و الگو قرار دهید. حالا هر چه مى خواهد بشود, شما به وظیفه دینى خود عمل کن, نکند خداى ناکرده زمانى وظیفه شرعى خود را طبق مصلحت پایمال کنى و رفته رفته یکدفعه چشم باز کنى ببینى شده ایى صدام و دیگر ظالمان .
با چشمى باز حرکت کن و ببین قرآن چه گفته, امامان (ع) و وارثان به حق آنها چه مى گویند. اگر مسلمانید حسین وار وارد شوید و هراسى از دشمن به دل راه ندهید که چه مى شود وچه خواهد شد . بدان مرگ با افتخار از عمر ننگین بهتر است و گول زرق و برقهاى دنیا را نخورید. نکته سخنم با کسانى است که در جاىگاه امام على (ع) وپشت میز قضاوت نشسته ویا امام جمعه و جماعات مى شوند و خود را وارث وى مى دانند و مبلغ اسلام .
کلاه خود را قاضى کنید, اگر رفتارشان همانند مولایشان است خب از این بهتر چیست. اگر غیر از این است بدانند که مریض هستند و باید بروند معالجه شوند.
پیوسته طرفدار ضعیف باشید و باند بازى و فامیل بازى را خداى ناخواسته سرمشق کار خود نسازید. توکل به خدا کنید ، روزى حلال بطلبید که همانا خدا با شما است. به وظایف دینى خود عمل نمایید که یکى از آنها جهاد در راه خدا است. وحدت را حفظ نمایید, گوش به فرمان پیر جماران دشمن ستمگران باشید و خداى نکرده پشت وى را خالى نکنید و گوش به حرف گروه های چپ و راست و وعده هاى اجانب ندهید . نکنید کارى که باز آن قلدران حلقه به گوش بر شما حکمفرما شوند. وضعیت سابق خود را به یاد بیاوریدو کمتر حساب مادیات را بکنید ,مال دنیا به دنیا مى ماند . نکند روزى حزب الله از صحنه خارج شود و مشتى چاپلوس و خود فروخته جایگزین آنها گردند. برادران راهى را که رفتم آگاهانه انتخاب کردم و خوشحالم در این برهه از زمان پاسدار اسلام مى باشم . گرچه لیاقت این اسم را در خود نمى بینم .دوست دارم به کربلاى حسین (ع) بروم و بعد از زیارت و عرض ادب به خدمت بزرگوارش ,با کفار بجنگم تا اینکه بدنم در خاکهاى گرم کربلا پاره پاره شود و بر زمین بریزد ,تا در روز قیامت پیش مولایم حسین (ع) سرافکنده نباشم. در پایان از پدر و مادر گرامیم مى خواهم مرا حلال کنند. آنها زحمات زیادى را براى من کشیده اند و نتوانستم در دنیا پاسخگوی زحمات آنها باشم . از همسر عزیزم مى خواهم مرا حلال کند. او زحمات زیادى را براى من کشیده و نتوانستم در دنیا پاسخگو باشم . از همسر عزیزم مى خواهم مرا حلال کند . ایشان مدت پنج سال زحمات زیادى براى من کشیده اند و امیدوارم از حضرت زینب (س) پاداش بگیرد.
از برادران خودم مى خواهم در تربیت فرزندانم همکارى لازم را بنمایند و پیوسته مسایل دینى و از خود گذشتگى را به آنها بیاموزند و براى من ناراحت نباشند. اگر اسیر شدم نگرانى به خود راه ندهید ، اگر مفقود شدم براى من یک یاد بود در مزار شهداى شمس آباد درست کنید و اگر به لطف خدا شهید شدم مرا در مزار شهداى شمس آباد به خاک بسپارید.
براى من سرور گرامیم حاج آقا مقدسى نماز بخواند, جلو جنازه ام علامت سینه زنى نیاورید ,به جاى آن شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروى و مرگ بر اسراییل بدهید و از تشریفات بکاهید و بر خشم خود علیه جنایتکاران داخل و خارج بیفزایید.
به امید پیروزى اسلام و نابودى مقام پرست و دنیا طلب.
والسلام جواد غیاثوند




برچسب ها : شهدا  ,


مطلب بعدی : وای به وقتی که میلیتاریسم ایران زنده شود       


پیامهای عمومی ارسال شده