سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفاع مقدس
منوی اصلی
مطالب پیشین
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
همسنگران
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 45
  • بازدید دیروز : 101
  • کل بازدید : 939989
  • تعداد کل یاد داشت ها : 570
  • آخرین بازدید : 103/1/9    ساعت : 10:39 ع
درباره ما
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
شهدا ، امام خامنه ای ، مقاله ، مداحی ، امام خمینی(ره) ، شهید ، دفاع مقدس ، رهبری ، آمریکا ، اسلام ، تفحص ، ایران ، داعش ، فتنه ، قم ، قوطی ، لبنان ، لبنانی ، م.ه ، مانیفیست ، مبارزه ، محمد جواد مظاهری ، محمد شهبازی ، مهدی ، موسوی ، میلیتاریسم ، ناتو ، نهضت ، نیروی قدس ، هیتلر ، ولایت ، کربلا ، کیهان ، مدافع حرم ، مذاکره ، مذهب ، مردم ، مرگ ، مغنیه ، فقه ، فقه حکومتی ، قاسم سلیمانی ، دبیرستان ، دفاع ، شهدا همدان ، شهید خرازی ، شهید زنده ، شهید مهدی نوروزی ، شهیدان ، شیطان بزرگ ، صدام ، ظلم ، عاشورا ، عراق ، علی چیت سازیان ، بسیجی ، پناهگاه ، پهلوی ، تجاوز ، دهه فجر ، دولت ، دکترین ، رزمنده ، روحانیت ، زفراندوم ، ژنرال ، سامرا ، سپاه ، ستار ابراهیمی ، سردار الله دادی ، سنگر ، سید حسن نصر الله ، شاه ، شبکه ، شعر ، شهادت ، جبهه ، جملات ، جنگ ، جهاد ، جهاد مغنیه ، جهانی ، حاج قاسم سلیمانی ، حبیب الله مظاهری ، حرم ، حزب الله ، حسن البکر ، حسن عباسی ، حسن مرادی ، حوزه ، حکومت ، خراسان ، خیانت ، اسلاید ، القاعده ، المنار ، امام حسن ، امام حسین ، آیزن هاور ، استراتژیک ، اسرائیل ، امام6 ، انقلاب ، انگلیس ، امام خمینی ، 9 دی ، آب ، آقازاده ،

برگرفته از وبلاگ پاسدار شهید محمد غفاری

صابرین یعنی مردان مجاهدی که دارای سه بعد ایمان، توان علمی و

تخصصی و توان جسمی بالا هستند.

سردار پاسدار شهید محمد جعفرخانی را به راستی می توان از جمله مجاهدان راه خدا دانست که عمری را در راه دفاع از انقلاب و اسلام صرف کرد. این شهید بزرگوار از اوایل جنگ به جبهه های نبرد شتافت و پس از پایان دوران دفاع مقدس نیز دست از جهاد و مبارزه بر نداشت و آرامش و آسایش خویش را فدای امنیت و آرامش این مرز و بوم کرد و بالاخره سال گذشته در نبرد علیه ضد انقلاب در شمال غرب کشور به همراه تنی چند از همرزمان خود، به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

(علمدار یگان ویژه صابرین)

رفته بودیم زاهدان ماموریت، در یک منطقه بیابانی مانور داشتیم. موقع برگشت از کنار یک پلیس راه رد می شدیم که دیدیم یک نفر کنار جاده دارد می دود و فرار می کند. یک پلیس هم دنبالش می دوید. نکته با مزه این بود که پلیس با آنکه مسلح بود، هراز گاهی سنگی بر میداشت و طرف فراری پرتاب می کرد.

ما سوار مینی بوس بودیم. جعفرخان به راننده گفت سرعتت را کم کن و برو کنار فراری، در را هم بزن، راننده همین کار را کرد. جعفر خان که در رکاب ایستاده بود، دستش را طرف فراری دراز کرد و با شور و هیجان گفت: دست منو بگیر بپر بالا!

آن بیچاره هم دست جعفر خان را گرفت و آمد بالا. جعفر خان با سرعت از پشت بغلش کرد. فراری نگاهی به بچه ها کرد. همه با تجهیزات کامل نظامی بودند. وا رفت!

راننده ایستاد، پلیس نفس نفس زنان از راه رسید، جعفرخان فراری را تحویلش داد و پرسید: جرمش چیست؟

پلیس گفت: ماشین دزدیده..

فراری جواب داد: نه بخدا! از طرف طلب داریم. طلبمان را نمی دهد. گفتیم ماشینش را ببریم تا بیاید طلبمان را بدهد.

جعفر خان خندید و به پلیس گفت: جوان! آن اسلحه پس برای چیست؟! به جای پرتاب سنگ، اسلحه ات را درمیاوردی و هوای شلیک می کردی. 

مصاحبه و نماهنگ سردار شهید محمد جعفرخانی

لطفا جهت دریافت کلیپ روی عکس کلیک کنید

 

 





مطلب بعدی : وای به وقتی که میلیتاریسم ایران زنده شود       


پیامهای عمومی ارسال شده